تست
تیتستسیتسمین
روزمرهها، تجربههای روزانه ماست از پیچا. قسمتهایی که موجب میشه بایستیم و دوباره نگاه کنیم. بایستیم و فکر کنیم این راهی که رفتیم درست بود؟
داشتم به سختی سعی میکردم بفهمم برنامه ای که جلوم بود داره چه کار میکنه. زبان برنامه رو بلد نبودم و فقط سعی داشتم بفهمم بخش های مختلفش چه عملکردی دارن.
آسون نبود اما برای کارم ضروری بود.
وسط کار یاد نگرانی اون مادر افتادم.
دخترک انگلیسی بلد نبود اما ذوق داشت که کلاس ها رو ادامه بده. مادرش نگران بود که کلاس براش سخت باشه چون اپ لب ورژن فارسی نداره و بلوک ها ترجمه نمیشن. برای همین بچه هایی که انگلیسی بلد نیستن یک دفعه جا میخورن و اگر حواسمون نباشه ممکن است فکر کنن که استعداد ندارن.
براش توضیح دادیم که بچه ها بعد از یک مدت یادمیگیرن از روی رنگ و شکل بلوکها کارکردشون رو تشخیص بدن. قطعا باید بیشتر تمرین کنن. اما میتونن.
اون روز فکر میکردم که چرا باید بچه ای که انگلیسی بلد نیست رو توی چنین چالشی بندازیم؟ آیا واقعا کار درستیه؟
الان میدونم که کار درستیه!
توی این دو سالی که پیچا مشغول کار با بچههاست یک چیزی که خیلی زیاد توجهم رو جلب کرده، تفاوت فاحش توانایی بچههای خارج از کشور در کار کردن با کامپیوتر نسبت به بچههای داخل ایران است.
بچههای سنین ۷ تا ده سالی که خانوادههای ایرانی دارن ولی خیلی خوب و مسلط به کیبرد، بخش های مختلف کامپیوتر، دانلود و نصب برنامه هستن.
اما نمیدونم چرا بچههایی که توی ایران بزرگ شدن کمتر این توانایی رو دارن و یا اگر دارن اعتماد به نفس کافی رو ندارن.
دیروز به خودم گفتم این بچه ها سال های بعد احتمالا با هم همکار خواهند بود. و این تفاوت اگر توی این سالها ترمیم نشه …
کاش قبل از آموزش برنامه نویسی میشد اعتماد به نفس کار کردن با ابزارش رو به بچهها یاد داد.
صدای آها،درست شدش همه فضا رو پر کرد.
خوشحال بود. بالاخره تونسته بود مشکل رو بفهمه و حل کنه.برنامه اش کار میکرد.
این بار مثل یک مهندس واقعی با مساله برخورد کرده بود و نتیجه گرفته بود.
یاد حرف مادرش افتادم. شاکی بود. میگفت سطح برنامه ها بالاست. اینا بچه ان. همین که یک کم آشنا بشن و بازی کنن کفایت میکنه. باید لذت ببرن از کارشون!
با خودم فکر کردم لذتی که الان تجربه میکنه هیچ وقت توی زندگیش فراموش نمیکنه.
احساس من میتوانم موفقیتی است که جایگزینی نداره!
قرار بود باهاش یک جلسه بگذارم که مشکلش رو توی نصب برنامه بررسی کنیم.
سر ساعت جلسه،مادرش توی جلسه بود. ازش خواهش کردم که خود دانش آموز هم باشه با اکراه پذیرفت.
پسرک خیلی فرز و شیطون بود .اما وقتی بهش میگفتم ساده ترین کارها رو با کامپیوتر انجام بده همش چشمش به مادرش بود و منتظر کمک از طرف اون.
مادر هم اصلا اجازه فکرکردن به بچه نمیداد؛ در اولین فرصت کاری که از بچه میخواستم رو انجام میداد در اغلب موارد هم راهکار نادرست رو پیش میگرفت!
جلسه تمام شد نصب رو انجام دادیم احساس مادر این بود که این موضوعات برای بچه خیلی سخت و پیچیده است من و پسرک اما خیلی خسته بودیم انگار!
Lorem ipsum dolor sit amet, consectet adipisc elit, sed do eiusm por incididunt ut labore
لیست کلاسها آماده شد. مثل همیشه وقت زیادی روی انتخاب عکسها گذاشتیم.
نمیدونم اصلا کسی براش سوال میشه چرا هر بار عکس کلاسها عوض میشه؟ چرا انقدر عکسها بیربط به موضوع کلاسها هستن؟ راستش ما دلمون میخواد بچهها به دقت به همهچیز نگاه کنن. هر موضوعی رو از زوایای مختلف ببینن. یادشون باشه هر چیز سادهای میتونه چقدر زیبا، یگانه و بیتکرار بشه.
برای همین هر بار لیست کلاسها رو بهانه میکنیم و یک جزیی از زندگی روزمره رو رو سوژه