قرار بود باهاش یک جلسه بگذارم که مشکلش رو توی نصب برنامه بررسی کنیم.
سر ساعت جلسه،مادرش توی جلسه بود. ازش خواهش کردم که خود دانش آموز هم باشه با اکراه پذیرفت.
پسرک خیلی فرز و شیطون بود .اما وقتی بهش میگفتم ساده ترین کارها رو با کامپیوتر انجام بده همش چشمش به مادرش بود و منتظر کمک از طرف اون.
مادر هم اصلا اجازه فکرکردن به بچه نمیداد؛ در اولین فرصت کاری که از بچه میخواستم رو انجام میداد در اغلب موارد هم راهکار نادرست رو پیش میگرفت!
جلسه تمام شد نصب رو انجام دادیم احساس مادر این بود که این موضوعات برای بچه خیلی سخت و پیچیده است من و پسرک اما خیلی خسته بودیم انگار!