شروع درس: چرا باید این موضوع/مطلب را یاد بگیریم؟ (انگیزه یادگیری )
یکی از مهمترین چالشهای کلاس درس، ایجاد انگیزه در دانش آموزان برای یادگیری مبحث مورد نظر است . شروع هر درس یا پروژه باید به گونه ای باشد که دانش آموز انگیزه یادگیری مفهوم مورد نظر را در خود احساس کرده و علاقمند به پیگیری مباحث شود. ایجاد انگیزه روش های مختلفی دارد: میتوان برای دانش آموزان یک فیلم پخش کرد و یا یک آزمایش کوچک برایشان انجام داد. بر اساس نظریه ویگوتسکی آنچه در انتخاب و طراحی فعالیت شروع درس اهمیت دارد آن است که سوال بزرگی در در حد فهم دانش آموز ایجاد کند که (۱) دانش آموز جوابش را نداند، و (۲) دانستن جواب سوال برای دانش آموز اهمیت داشته باشد. اما چگونه بدانیم که دانستن جواب سوال برای دانش آموز اهمیت دارد؟
- میتوانیم سوالی را انتخاب کنیم که رابطه مستقیم با زندگی دانش آموز دارد. مثلا معمولا در حاشیه خیابانهای شهر درخت کاشته شده است. می توانیم بپرسیم آیا صدای ماشین و بوی دود بر درختان تاثیر دارد؟ آیا آنها را آزار می دهد؟ آیا بر آنها بیتاثیر است؟ چگونه میتوانیم به این سوالها جواب بدهیم؟
- اگر موضوع مورد نظر ارتباط غیرمستقیم با زندگی روزمره دانش آموز دارد می توانیم با توضیح توجه او را به یادگیری موضوع جلب کنیم. مثلا فیلم کوتاهی در مورد تاثیر جریانهای اقیانوسی در تغییرات آب و هوایی نشان دهیم تا دانش آموز متوجه تاثیر این پدیده در زندگی حال و آینده خود شود.
با ایجاد انگیزه در شروع هر درس علاوه بر تشویق دانش آموز به پیگیری جدی مباحث، دو هدف دیگر هم دنبال میشود:
- دانش آموز از مسیر تولید دانش و علم آگاه می شود. در راستای ایجاد انگیزه ما به دانش آموز توضیح میدهیم چه پرسشها و چالش هایی در طول تاریخ انسانها را به تولید مطالب علمی ترغیب کرده است. با این روش دانش آموز متوجه میشود علم محصول کار جمعی انسانها برای جواب دادن به سوالها و پبدا کردت راه حل برای چالشها بوده است و هر کسی می تواند در این مسیر مشارکت کند.
- جایگاه دانش آموز را به همکار و کسی که در تولید علم مشارکت می کند ارتقا می دهیم . ما به دانش آموز نشان می دهیم پرسشگری و جستجو یکی از قدمهای اصلی تولید علم است. پرسیدن نه تنها نشانه ضعف نیست (چیزی که در فرهنگ غالب مدرسه ترویج میشود) بلکه معلم و دانش اموزان با جدیت پرسشها را پیگیری می کنند.
نکاتی در مورد مدیریت پرسشهای دانش آموزان در طول گفتگوهای کلاسی
توصیه ما در آموزش بر اساس نظریه ویگوتسکی این نیست که هر سوالی که دانش آموزان می پرسند در همان لحظه پیگیری و پاسخ داده شود. بسیاری سوالات در تاریخ علم هنوز جوابی ندارتد و جواب بسیاری از سوالات نیاز به یادگیری مفاهیم مختلفی دارد که ممکن است برای دانش آموزان کم سن ممکن نباشد. آنچه که اهمیت دارد این است که معلم برای پرسشهای دانش آموزان اهمیت قائل شود و این اهمیت را اذعان کند. برای نشان دادن اهمیت سوالات روشهای مختلفی وجود دارد. معلم میتواند قسمتی از تخته کلاس را به ثبت سؤالهای دانش آموزان اختصاص دهد و عنوانی برایش انتخاب کند مانند « چیزهایی که می خواهم بدانم » و دانش آموزان اجازه داشته باشند سؤالهای خود را در آنجا بنویسند. در طول گفتگوهای کلاسی سؤالهایی که مطرح می شود و ممکن است در لحظه امکان پاسخ دادن به آنها نباشد در این قسمت نوشته میشود . در طول زمان (مثلا یک سال تحصیلی) معلم میتواند از این سؤالها برای طراحی درس، پروژه و یا ایجاد انگیزه برای مطالب آینده استفاده کند. ثبت سوالات در فضای عمومی (مثلا تخته یا یکی از دیوارهای کلاس) چند مزیت دارد:
- به سوال کننده امکان می دهد که از طرح درست سوال خود اطمینان حاصل کند. منظور از طرح درست سوال سنجیدن اهمیت سوال نیست. بلکه اطمینان از این است که شنوندگان و پرسشگر تا حد خوبی درک مشترکی از سوال داشته باشند.
- بعد از این که سوال کننده اطمینان حاصل کرد که سوال ثبت شده با مقصود او منطبق است همه اعضای کلاس، معلم و دانش آموزان، میتوانند سؤالهای مطرح شده را سر فرصت بخوانند، بفهمند و درباره آنها فکر کنند. وقتی سوالات شفاهی پرسیده می شوند، امکان دارد که تعدادی از دانش آموزان سوال را نفهمند و یا در آن لحظه حضور ذهن نداشته باشند. باید چند بار سوال تکرار شود تا کاملا آن را درک کنند و بتوانند به سوال و پاسخش فکر کنند. با ثبت سوالها این فرصت به همه داده می شود که در زمانهای مختلف به سؤالها رجوع کنند و اگر پاسخی یا روشی برای یافتن پاسخ سوال پیدا کردند با کلاس در میان بگذارند.
- ارجاع و خواندن سؤالها در طول زمان، زمینه را برای پرسیدن سؤالهای دیگر ایجاد می کند.
- با نوشتن سؤالها و پرهیز از جواب دادن فوری به آنها، معلم به دانش آموزان نشان میدهد که سرعت عمل در جواب دادن ارزش بالایی ندارد. بلکه فکر کردن و مطرح کردن سوال با دیگران در طول زمان از ارزشهای کار دانشمندان است.
- به جای نوشتن سوالات در دفتر شخصی و جواب دادن فردی به آنها، با نوشتن سوالات در یک مکان عمومی ما دانش آموزان را به مشارکت و همفکری با یکدیگر دعوت می کنیم.
انتخاب مفاهیم و روشهای جستجوگری برای هر درس و معرفی آنها به دانشآموز
در توضیحات نظریه ویگوتسکی گفته شد که مفاهیم علمی ابزارهای فکری بشر هستند که در طول تاریخ با مشارکت جمعی ساخته شده اند (رجوع شود به تعریف دانش در نظریه ویگوتسکی). بنابراین ما از دانش آموز انتظار نداریم که این ابزارها رو بازتولید کنند. بلکه هدف آموزش این است که این ابزارها و روش استفاده از آنها رو در عمل - نه فقط با توضیح شفاهی - به دانش آموزان ارایه دهد. در این راستا در هر درسی آموزشگر باید مفاهیم علمی مربوطه را که دانش آموز برای حل مسایل و چالشهای ارایه شده در درس نیاز دارد (به ارایه مساله (یا مسایل) در این صفحه رجوع شود) را شناسایی کرده و تصمیم بگیرد چگونه آنها را به دانش آموزان معرفی کند.
مدل سازی روش استفاده ازابزارهای علمی ارایه شده
در آموزش بر اساس نظریه ویگاتسکی آموزشگر روش استفاده از ابزار های حل مساله و روشهای فکر کردن ساختار یافته را که محصول کار فکری و عملی انسانها در طول سالها بوده است، به دانش آموز نشان می دهد.
همانطور که قبلا گفته شد، در این روش تعلیم و تربیتی از دانش آموز انتظار نمی رود که مفاهیم و روشهای علم را باز تولید کند. بلکه تعریفها داده شده و روش استفاده آن هم ارایه میشود. دانشآموز به حفظ کردن تعاریف علمی تشویق نمیشود. بلکه هر گونه تعریف یا روش استفاده از مفهوم در اختیار دانش آموز است و هر زمان که او نیاز به یاد آوری دارد میتواند به آنها دسترسی داشته باشد.
مثلا آموزشگر تعریف مفهوم فیزیکی کار را شفاهی توضیح میدهد و به صورت نوشته روی برگه در اختیار دانش آموزان میگذرد. همچنین با چند مثال به آنها نشان بدهد که چگونه کار انجام شده را اندازه گیری و محاسبه کنند.
مثال دیگر این که اگر دانش آموز باید از ترازو برای اندازه گیری استفاده کند، آموزشگر روش کارکردن با ترازو را با جزییات برای دانش آموز توضیح داده و مدل سازی می کند (مثلا نشان می دهد چگونه وزن یک کتاب را می توان اندازه گرفت.) هنگام نشان دادن آموزشگر باید تا جایی که امکان دارد دلیل هر گام را توضیح دهد. مثلا در روش استفاده از ترازو برای وزن کردن کتاب ، آموزشگر باید بگوید چرا نباید با دست کتاب را نگه داشت یا آیا عمودی یا افقی گذاشتن کتاب اهمیت دارد یا خیر. بخشی از این توضیحات می تواند به صورت گفت گوی گروهی یا سوال و جواب بین دانش آموزان و آموزشگر برگزار شود. مهم آن است که دانش آموز از دلایل استفاده از ابزار به روش مرسوم آگاه شود (مثلا چرا نباید موقع وزن کردن کتاب آن را با دست نگه داشت).
باید یاد آوری کرد که آموزش روش استفاده از ابزار علمی به این معنا نیست که دانش آموز ملزم شود که فقط از روش یا روشهای ارایه شده توسط آموزشگر استفاده کند و از هر گونه خلاقیت منع شود. برعکس وقتی آموزشگر روش استفاده و دلیل (یا دلایل) روش استفاده به فرم خاص را توضیح می دهد، دانش آموز را دعوت می کند که روش مذکور را (۱) به چالش کشیده و نقد کند، (۲) گسترش دهد و یا (۳) به کل تغییر دهد. به این ترتیب نه تنها از سرخوردگی و خستگی احتمالی دانش آموز در فرایند طولانی بازتولید محصول تاریخی فرهنگی بشر و دلزدگی از ادامه یادگیری جلوگیری می شود بلکه راه برای خلاقیت دانش آموز و مشارکت در تولید دانش هم باز می شود.
نکته دیگر که باید اشاره کنیم آن است که نشان دادن روش استفاده از مفاهیم و دادن تمرین به دانش آموز برای یادگیری روش استفاده از آن مفهوم ضروری است. ما نمیتوانیم از دانش آموز انتظار داشته باشیم که با اندکی تمرین یا با تنها گوش دادن به توضیح معلم روش استفاده از مفاهیم علمی را یاد بگیرد. تکرار و تقلید برای یادگیری ضروری هستند ولی پایان یادگیری نیستند. در آموزش به روش ویگوتسکی یادگیری زمانی کامل می شود که دانشآموز بتواند از ابزار علمی برای حل مسایل جدید استفاده کند. بدین منظور در هر طرح درس معلم باید چالش یا مساله را با ویژگیهای مربوطه مطرح کند تا چنین امکانی برای دانش آموز ایجاد شود.
ارایه مسأله (یا مسایل)
بعد از آشنایی با مفاهیم و ابزار حل مساله و نشان دادن راه استفاده از این ابزار، لازم است که دانش آموز آنها را در عمل استفاده کند تا به تدریج آنها را فرا گرفته و «از آن خود» می کند. بنابراین قسمت نهایی هر طرح درس مساله یا مسایلی است که دانش آموز باید آنها را حل کند. این مسایل باید طوری طراحی شوند که (۱) ابزار و مفاهیم ارائه شده برای حل آنها کافی باشد، (۲) فهمیدن آنها حد درک دانش آموز باشند، (۳) دانش آموز نتواند آنها را به راحتی و بدون چالش حل کند. شرط سوم یکی از پایه های اصلی نظریه ویگوتسکی برای یاد گیری است. برای بهتر فهمیدن اهمیت این نکته ما به طور خلاصه باور ویگوتسکی را با روانشناسی ذاتگر که سیستم آموزشی بسیاری برگرفته از آن است مقایسه میکنیم.
پیروان روانشناسی ذاتگرا عقیده دارند که توانایی یاد گیری افراد یک ویژگی ذاتی و ثابت است و وظیفه آموزشگر این است که میزان تواناییها را شناسایی کرده و محتوا و فرم آموزشی را بر اساس آن حدود طراحی و ارائه کند. نتیجه این باور در سیستم آموزشی رده بندی هوشی دانش آموزان و تنظیم محتوای درسی بر اساس آن ردهها خواهد بود. در این سیستم محتوای آموزشی که به دانش آموز «کم هوش» ارائه می شود از یک حد تعریف شده بالاتر نمی رود، برای اینکه باور آن است که توانایی یادگیری چنین دانش آموزی از سطحی بالاتر نمی رود و او هیچ وقت توان درک و یادگیری مسایل پیچیده تر را نخواهد داشت. در مقایسه، محتوا و فرم آموزشی برای دانش آموز «باهوش» پیچیده و چالشی است. چون باور آن است که این فرد توانایی بالایی دارد.
برخلاف روانشناسی ذاتگرا، ویگوتسکی باور داشت که «توانایی» یادگیری هر فرد نامحدود است و با آموزش سیستماتیک میتوان امکان یادگیری و رشد هر فردی را فراهم کرد. ویگوتسکی منکر تفاوت در توانایی و روشهای یادگیری دانش آموزان نیست. آنچه نظریه ویگوتسکی را از روانشناسی ذاتگر متمایز می کند تفاوت او در نگرش به وسعت دادن توانایی های دانش آموزان است. کسی که پیرو نظریه ذاتگرا است در تلاش است که استعداد های ذاتی دانش آموزان را کشف و شکوفا کند. ولی فرض است که حد توانایی های هر دانش آموز ثابت و ذاتی است و آموزش و پرورش نمی تواند آن را فراتر ببرد. ولی هدف آموزشگر پیرو ویگوتسکی شناسایی توانایی های دانش آموز و وسعت بخشیدن آنهاست. او حدی برای وسعت توانایی ها نمیبیند و وظیفه خود میداند که دانش آموز را به چالش دعوت کند. چون معتقد است که هر دانش آموز می تواند فراتر از آنچه می داند و می تواند انجام دهد برود.