درباره نظریه ویگوتسکی و استفاده از این نظریه برای طراحی درس و انتخاب روش‌های آموزش

ویگوتسکی یادگیری را یک فرآیند اجتماعی (Social activity) تعریف می کند که ابتدا در رابطه بیرونی یادگیرنده با محیط و افراد دیگر شکل می گیرد و به تدریج و با بهکارگیری مفهوم مربوطه علمی یادگیرنده آ‌ن مفهوم و یا مهارت مورد نظر را از آن خود میکند.

تعریف دانش در نظریه ویگوتسکی

«دانش» در این نظریه یک محصول مستقل از تاریخ اجتماعی و شرایط جغرافیایی نیست که از ذهن یا مغز آموزشگر به ذهن یا مغز یادگیرنده منتقل شود. بلکه، دانش یک محصول جمعی است که از نیازهای اجتماعی نشأت گرفته و همواره وابسته به شرایط تاریخی و سیاسی است. در نظریه ویگوتسکی دانش – مفهوم نظری یا هر مهارت ذهنی یا بدنی  – به عنوان یک «ابزار فرهنگی (Cultural Tools)» شناخته و معرفی می شود. کلمه «ابزار» بیانگر این مطلب است که دانش یا مفاهیم علم همیشه وسیله حل مسائل بشری بوده و هستند. صفت «فرهنگی» به ما یادآوری میکند که هر دانشی زمینه تاریخی-اجتماعی دارد. به عبارت دیگر دانش ابزاری برای حل  چالشی است که همیشه در یک بستر تاریخی-اجتماعی به وجود آمده است.

دانستن زمینه یا سابقه تاریخی هر مفهوم علمی نه تنها به یادگیرنده نشان میدهد که چرا دانستن این مفهوم اهمیت دارد و ابزار حل چه چالش هایی بوده است بلکه به یادگیرنده کمک میکند تا بفهمد چگونه دانش تولید میشود. به این ترتیب یادگیرنده میتواند خود را به عنوان دانشمند (‌Scientist)‌ ببیند و در تولید علم مشارکت کند. در این نگاه دانشمند یک فرد خاص، خارقالعاده و دور از دسترس نیست. بلکه همه افراد اجتماع در هر سن فارغ از فرقه، نژاد و جنسیت در تولید دانش سهیم هستند. 

با در نظر گرفتن این تعاریف از دانش به معنی ابزار فرهنگی و    دانشمند به معنی کسی که در تولید علم مشارکت دارد و‌ در آخر یادگیری به معنی پدیدهای اجتماعی، ویگوتسکی و پیروان مکتب ویگوتسکی معتقد هستند که هدف برنامه‌های ساختار یافته آموزشی (مهدکودک، مدرسه، دانشگاه) آشنا کردن دانش آموزان با ایده های اصلی علم است و یادگیری این مفاهیم نه با شنیدن و حفظ کردن بلکه با استفاده کردن و بهکار بردن این مفاهیم در عمل اتفاق می افتد.

ویگوتسکی و‌ پیروان این مکتب معتقد هستند که با طراحی ساختار مناسب و فراهم کردن پشتیبانیها متناسب دانش آموزان توانایی یادگیری مطالب پیچیده علمی را، حتی در سنین کم، دارند.‌ این نکته مهمی است که مکتب ویگوتسکی را از مکتب پیاژه متمایز می کند. پیاژه رشد سن برای درک مطالب علمی را اصل قرار میدهد و معتقد است که کودک باید به سن لازم برسد تا توانایی درک و یادگیری مطالب را داشته باشد.

تعریف حوزه مجاور رشد (Zone of Proximal Development)

در ابتدای مسیر یادگیری دانش آموزان با مفاهیم‌ علمی مربوطه و‌نحوه استفاده از آنها آشنایی ندارند. بنابراین طراحی مسیر یادگیری اهمیت ویژه ای دارد. منظور از مسیر یادگیری انگیزش دانش آموز به یادگیری ابزار علمی،‌ انتخاب مسائل و چالشهایی است که یادگیرنده بتواند با ابزار علمی معرفی شده آنها را حل کند و در فرآیند حل آنها مفاهیم علمی را از آن خود کند.

اگر مفاهیم و چالشهای انتخابی بیش از اندازه سخت و پیچیده باشد دانش آموز ناامید و دلزده می شود. اگر ساده و پیش پا افتاده باشند احتمال دارد که دانش آموز بی حوصله و بیانگیزه شود. بنابراین سطح دشواری مسایل و مفاهیم مورد نظر برای آموزش باید به گونه انتخاب شود که دانش آموز بتواند آنها را بفهمد ولی نتواند چالشهای ارائه شده را به تنهایی حل کند و به کمک آموزشگر نیاز داشته باشد. به این محدوده  “منطقه مجاور رشد” گفته می شود.

هدف آموزشگر آن است که درس خود را طوری طراحی کند که دانش آموز وارد این منطقه شود و با حل مسایل و بهکارگیری مفاهیم با کمک آموزشگر، روش استفاده از مفاهیم را از آن خود کند. “از آن خود کردن” به این معنی است که بداند چگونه از مفاهیم استفاده کند و حتی روشهای جدیدی هم برای استفاده از مفاهیم پیدا کند. و در نهایت  از منطقه مجاور رشد خارج شود. در این هنگام است که یادگیری کامل شده است. 

دشواری کار آموزشگر در اینجاست که بتواند مرز ورود به منطقه مجاور رشد پیدا کند و همچنین درس را به گونه طراحی کند که دانش آموز را همراهی و هدایت کند ولی در عین حال یادگیرنده به چالش کشیده شود و به تدریج بتواند مستقل مسائل را حل کند. به این منظور آموزشگر باید به سه سوال پاسخ دهد:  (۱)‌ چگونه درس خود را طراحی کند؟ (۲)‌ در طول اجرای درس چگونه دانش آموز را همراهی، هدایت و پشتیبانی کند؟ و (۳)‌ چگونه یادگیری را ارزیابی کند؟

نکاتی در مورد ارزشیابی در روش آموزشی ویگوتسکی 

لازم به ذکر است که در روش آموزش ویگوتسکی سوال سوم در هنگام طراحی و اجرای درس هم مطرح می شود و فقط مربوط به پایان درس نیست. به این معنی که در طراحی درس باید به این فکر کنیم که چه چالشها و پرسشهایی در درس گنجانده شود که به طور پیوسته حد یادگیری دانش آموز را نشان دهد تا آموزشگر بتواند میزان پشتیبانی و هدایت خود را کم یا زیاد کند و به دانش آموز کمک کند که از منطقه مجاور رشد عبور کند. همچنین در هنگام اجرای درس آموزشگر حضور فعال دارد و پیوسته کارهای دانش آموز را دنبال میکند؛ به صحبتهای دانش آموزان با یکدیگر و سوالاتی که از همدیگر می پرسند با دقت گوش می دهد و از مشاهدات و شنیدههای خود در طول درس برای طراحی درسهای آینده استفاده می کند.

 شاید یکی از مهمترین تفاوتهای روش ویگوتسکی با روشهای رایج آموزشی آن است که ارزیابی آنچه دانش آموز نمی تواند مستقلا انجام دهد، مهمتر از ارزشیابی مهارتهایی است که دانش آموز به خوبی کسب کرده و می تواند به تنهایی برای حل مسایل استفاده کند. به عبارتی ارزشیابی همیشه باید طوری طراحی شود که دانش آموز برای حل و یافتن راهکار چالشها نیاز به همراهی و یاری آموزشگر داشته باشد. اگر دانش آموز بتواند همه چالشها را بدون کمک آموزشگر انجام دهد به این معنی است که وارد منطقه مجاور رشد نشده است و یادگیری اتفاق نمی افتد. 

تفاوت روش ویگوتسکی با روشهای اکتشافی (Discovery learning)

تفاوت بین روش ویگوتسکی با روشهای اکتشافی آن است که از دانش آموز انتظار نمیرود که روشها و ابزارهای علمی را از نو بازسازی و کشف کند. بلکه آموزشگر ابزار حل مسائل بشری – علم و دانش –  و روش استفاده از آنها را به دانش آموز معرفی می کند ولی از دانش آموز انتظار می رود که بتواند مسائلی جدید را با آنها حل کند یا روشهای جدیدی برای استفاده از این ابزار پیدا کند. به این ترتیب نه تنها دانش بشر حفظ میشود بلکه پیوسته در حال تغییر و گسترش میباشد. در ادامه ما ساختاری را برای طراحی درس با روش ویگوتسکی پیشنهاد می کنیم که فرایند یادگیری را پشتیبانی میکند.